سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسافر رؤیای زندگی


ساعت 6:31 عصر چهارشنبه 85/1/23

دیشب یک شب به یاد ماندنی در تاریخ ایران بود. شبی که مردم ما بار دیگر ثابت کردند که: (ما می توانیم)، می تواند وجود خارجی به خود بگیرد و دنیا را متحیر کند. شبی که اعلام کرد استعداد سرشار و دستان توانمند ایرانی فناوری پیشرفته هسته ای را با تمام فشارها و اجبارها و تهدیدات طاقت فرسا بدست آورد.این شبی بود که اراده و صبر و عمل به آن را به صورت واضح نمایانگر کرد. شبی که ایران هسته ای به جهانیان معرفی شد. معرفی ایرانی با دانش کامل هسته ای نه چالش هسته ای.

شبی که با اعلام پیام تولید کامل چرخه ی سوخت هسته ای اشکی از غرور الهی در چشمان جاری ساخت.

تولید پیشرفته ی چرخه ای که حاصل چرخه ای از صبر و استقامت ملت ایران در برابر تمام نابرابریها بود. تولیدی که علاوه بر همت و تلاش خستگی ناپذیر و شایشته ی دانشمندان و متخصصان جوان و پیر این مرز و بوم حاصل از زجر کشیدن اکثریتی بود که در زیر تحریمها کمرشان شکست و با این وجود قامت راست کردند. تولیدی که حاصل سوء تغذیه ی طفلان فقیر ما بود. تولیدی که از پدران شر منده از فرزندانشان سر چشمه می گیرد، پدرانی که در تهیه معاش در مانده اند ولی هنوز با عزت زندگی می کنند. این تولید حاصل محرومیت هاییست که می توانست به خاطر زور گویی زور گویان بوجود نیاید.این تولید حاصل جان مردم استانهای محرومیست که ایرانی برابر برای ایرانی می خواهند. این تولید حاصل اشکهای غم انگیزیست که فشار اقتصادی بر مردم تحمیل کرد. این تولید حاصل همه نسلهای ماست چه نسل اول و چه نسل دوم و سوم و چه بی معناست تقسیم نسلها که هدف همه شان سر افرازی و سر بلندی ایران است. این تولید حاصل اشکهای مادر شهیدی است که جوانش را برای دیدن جوانی من و تو فدا کرد و ادامه ی حیات جاوید او را در جوانان امروز دعا کرد. خواه لباس بسیجی بر تن داشته باشند، خواه لباسی دیگر زیرا همه عزیزند. این فناوری، فناوریست که از خون دل خوردن مردم و پایداریشان بدست آمده. حاصل اتحاد میلیونیی است که یک صدا حق مسلم خود را از دید جهانی با مساوات و عدالت همگانی فریاد زدند.

این تولید حاصل از یکدلی بیش از شصت میلیون ایرانیی بود که در دل به واقع یک نفر بودند. گر چه خستگی از زمان و اجبار از فشارها زبان شکایت را برای برخی به حق روا می داشت. و این تولید پیشرفته، واقعیت و تجلی بسیاری از ناگفته های دیگریست که در قالب این مطلب نمی گنجد. ناگفته هایی که شاید به خاطر کوچک جلوه کردنشان در حاشیه باشند. 

چر خه ی تولید سوخت، چرخه ای از استقامت و پایداری ملتی است که همه کس خود را خدا می داند و به او توکل می کند. مردم ساده و مهربانی که جز حقشان چیز دیگری نمی خواهند. مردمی که هزاران سال تاب بی عدالتی را بر خود تحمل کرده اند و حق خویش را با جدیت همراه با آرامش و دوستی و صلح می خواهند. 

جدای از تصمیم فردای حریص نامردان زورگو، که خدا می داند چه چیزی را در قالب دمکراسی جهانی و حذف تروریسم می خواهند به ایران تحمیل کنند، این پیروزی ملی و غرور آفرین بر مردم این خاک عزیز مبارک باد.

و امید اینکه دولتمردان ایران هم این را بدانند که همه چیز را امروز از این مردم مستحکم دارند و آنان به انتخاب مردم برای مردم آمده اند.

پس بدانید که فریاد میلیونی مردمتان، به عنوان (انرژی هسته ای حق مسلم ماست) اصل واقعیتش این است که: عدالت و برابری حق مسلم ماست و این حرف ایرانی است، چه به شما چه به جهان. که این شعار واقعی علاوه بر خواست حق جهانی خود از جهان، خطاب به شما دولتمردان ایران نیز هست. که عدالت و ایران برابر هم، حق مسلم ماست که در درجه ای والاتر از انرژی هسته ایست.

و بدانید ایرانی همانطور که با تعبیر درسته (با دوستان مروت با دشمنان مدارا) می تواند حق خود را از جهانی بگیرد، حق مساواتش را نیز می تواند از شما بگیرد. پس این در عمل یادتان باشد که شما منتخب این مردم هستید و برای مردم. پس جواب این همه مروت مردم به شما را بعد از طی این همه سختی با عمل به قول حقوق تساوی بین مردم پاسخ دهید.

چون اگر اینطور نباشد انرژی هسته ای را هم که همه فریادش را زدند و طلبش کردند به مانند خیلی از امکانات دیگر انحصار قشر خاص می شود.پس این پیروزی ملی را با برقراری عدالت با خدمتگزاری راستین و اتحاد با مردم تکمیلش کنید.

فناوری هسته ای و بدست آوردن بسیاری از علوم دیگر و تحقق ایرانی پیشرفته در این است که:

ایرانی برابر حق مسلم ماست.

                                                                                                                                   مسافر                            

                         


¤ نویسنده: مسافر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:38 صبح جمعه 85/1/18

من و قناری نشسته بودیم تو حیاط. درست روبروی هم. من رو دنیای آزاد احاطه کرده بود و قناری رو میله های قفس. قناریه شروع کرد به خوندن. چقدر قشنگ می خوند. انگار یه عمره که استاد ساز حنجره ی خودشه. توی قفس و اون طور خوندن کار هر کسی نیست.

بهش گفتم: چی می خونی. آخه قفسم جای خوندنه. مگر جز من کسی آوازتو می شنوه. اصلا برای کی داری می خونی. تو که تو این قفس تنهایی. نه جفتی داری و نه هم نوعی که معنی آوازتو بفهمه. منی که آزادم اصلا نه بلدم بخونم و نه حوصلشو دارم. تازه اگه هم بلد بودم واسه کی می خوندم. مگه تو این زمونه کسی ساز یا آوازتو درک می کنه که واسش بزنی یا بخونی.....ها؟... پس اصلا واسه چی می خونی. تویی که باید تو این قفس بمونی تا بمیری.

قناریه گفت: قفس شاید کوچیکه ولی یه دنیای دیگست تو این دنیا.

من اگه می خونم واسه اینه که یه قفس دیگه تو این قفس نسازم و خودمو زندونی نکنم.

اسارت من اسارت جسمه، نه اسارت من. اسارتی که عاملش همون آوازه. بنده های خدا، عادت کردن که زیباییها رو زندانی کنن چون فکر می کنن اینطوریه که می تونن از اون بهره مند بشن. در حقیقت من اسیر عادت و خواسته های نا معقولانه ی آدمای خدا هستم، نه آوازم. من با آدما فرق دارم. چون من اسیر قفسم و فکرم آزاد ولی اونا آزادند و فکرشون تو قفس.پس بذار تا وقتی که می تونم بخونم، بخونم. تا بجز خودم اطراف هم از صدای من بهره مند بشن، حتی از داخل قفس. همونطور که کور بودن باعث نمی شه دنیا برای موجودات قفس بسازه، قفسم باعث نمی شه تا من کور بشم و بقیه چیزا رو نبینم.

قناری با اینکه تو قفس بود ولی چه آزاد و رها حرف میزد. وقتی به حرفای قناری فکر می کنم می بینم که واقعا روبروی هم هستیم، نه اینکه روبروی هم نشسته ایم. قناری آزاده چون فکرش اون ور میله های قفس رو هم می بینه و من در فضای آزاد اسیرم چون فکرم جز اسارت چیز دیگه ای رو نمی بینه. چون اگه اینطور نبود قناری رو واسه لذت خودم از صداش حبسش نمی کردم، بلکه خوندن رو ازش یاد می گرفتم.

واسه اینکه آزاد بشم در قفس رو باز کردم تا نه فقط قناری بلکه خودم رو هم آزاد کنم. پر زدن قناری تو آسمون چه لذتی داشت. خدا واسه قناری آسمون می سازه و ما آدما قفس. می خوام میله های قفس رو از هم باز کنم و با جوش دادن دوباره ی میله ها، یه صندلی بسازم و بذارم وسط حیات تا بتونم رو صندلی بشینم و پرواز پرنده ها رو تو آسمون نگاه کنم.                                                  مسافر

 


¤ نویسنده: مسافر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:56 عصر پنج شنبه 85/1/10

هوا ابریه. داره بارون میاد. یه جورایی آسمون رنگ غمه ولی با این حال خیلی با حاله. کف کوچه و خیابونا همش خیس خیس شده. بارون با اون صدای قشنگش وقتی می خوره به زمین یه آرامشی بهت می ده که فکر می کنی داری با درون خودت حرف می زنی. انگاری یه رودخونه ی زلال و پاک درونت شروع می کنه به جریان افتادن و از سرچشمه وجودت آگاهت می کنه. حس می کنی که با هر قطره تو هم داری آئینه ی دلت رو که پر از گرد و غباره می شوری. یادم میاد وقتی بچه بودم، صدای رعد و برق آزارم میداد ولی الان دیگه اینطوری نیست.می دونم که برای قطره شدن رعد و برق لازمه و اون صدا شاید مهیب باشه ولی اصل واسه بارون شدن و باریدنه. آسمون هم مثه چشم خداست. وقتی گریه می کنه تمام گرد و غبار رو می شوره و میبره. مثه چشمای خودت که وقتی از ته دل شروع می کنه به باریدن یه نفس تازه بهت می ده و بهاریت می کنه. آدمو یاد شقایقای تو دشت می ندازه که با وزش باد با هم شروع می کنن به یه رقص منظم و استثنائی. کاش رقص آدما هم مثه شقایقا بود، یه رقص موندگار که عاشقت می کنه، نه فقط سر گرم. رقصیدن شقایقا هم یه نوع باریدنه، باریدن جلوه ی عشق. یه بارش آروم و موزون. دوست دارم الان چشمام بباره و همه ی تنمو خیس کنه، اینطوری دیگه کسی نیست که مسخرت کنه و بگه چرا بدون چتر زیر بارونی. شایدم اشکامو بدم به خدا و بگم: اینارو با چشمای خودت ببار، اینطوری شاید بفهمم که سهم من از زدودن این همه گرد و غبار چقدر می شه. شاید اونایی که چشم ندارن اینو خوب بدونن، چون اونا با چشم خدا می بینن.

داره بارون می یاد.

                                                                                                                                                مسافر


¤ نویسنده: مسافر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 8:44 عصر سه شنبه 85/1/8

با اینکه چند روزیه که از عید میگذره و کم کم بعد از سیزده به فراموشی می ره تا سال دیگه ولی خوبتر دیدم هر چند با چند روزی تاخیر یه وصفی از این روزا واسه طراوت دل و دماغ داشته باشم. هر چند که عید همیشه تو دل آدمه و هر وقت خودت بخوای عیدته. تازه هنوزم که بهاره و می تونی با نفس کشیدن زمین یه نفس راحتی بکشی. درختا رو ببین چه جوری شکوفه هاشون چشم نوازی می کنه و طبیعت با تمام وجودش هر چی صفا و پاکیه بی منت بهت ارزونی میده. یه کمی چشماتو باز کن پسر. حیف نیست این همه دیدنی ها رو ول کردی و چسبیدی به مکافات و مصیبت گذشته و دل نگران آینده ای شدی که هنوز نیومده و ممکنه اصلا اون طوری که تو فکرته محقق نشه. چه جوره اول عید که میشه عید رو به همه تبریک می گی و واسه شادیشون خنده نثارشون می کنی و با گرمی پذیراشون می شی. خب چه اشکال داره یه بارم جلو آئینه بایست و با خنده عید رو به خودت تبریک بگو و تصمیم بگیر که تو هم بهاری بشی. می دونم که هر سال با خودم عهدهایی بستم و خیلی زود شکستمشون ولی بازم ضرر نداره امتحان کنم. حتی اگه عید رو یه بهانه بدونم واسه نو شدن و تغییر. هی پسر یه خورده بخند که اخم کردن بهت نمی یاد. اصلا می خوای یه لطیفه بهاری واست بگم تا تازه بشی یا اصلا می خوای خودت بگو. مگه از بهار لطیف ترم میشه. لطیفه می خوای چی کار. پیش خودت تکرار کن که امسال سال خودته از اول بهار تا آخر زمستونش. بگو می خوای بهاری باشی حتی تو زمستون، گر چه زمستون هم لطف و صفای خودشو داره. یه سال نو یه شروع نو.

عید بر من و تو و ما و شما و همگان مبارک.

                                                                                                                                                مسافر


¤ نویسنده: مسافر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 11:36 عصر شنبه 84/12/27

توی هیاهوی این شش میلیارد نفر، تو این شهر شلوغ، توی این دود و دم و ازدحام، توی این خیابونای پر از ماشین، توی این چهار دیواریای قوطی کبریتی، توی این همه جنگ و انسان کشی و توی این از خیلی چیزای دیگه که گرفتارشیم آسمون به اون بزرگی با اون همه رنگ و جلاش انگاری اصلا به چشم نمی یاد. می خوام واسه یه بارم که شده مسافر آسمون بشم.آخه از تو آسمون زمینو میشه یه جور دیگه دید. صداهارو میشه یه جور دیگه شنید. یه جور دیگه میشه زندگی کرد. می خوام وقتی هوا ابریه منم قاطی ابرا بشم. وقتی بارون و برف میباره منم همون بشم. موقعی که خورشید می تابه منم جزئی از نور بشم. می خوام ساکت اما پر از حرف بشم. می خوام سکوت و فریاد رو با هم یکی کنم و تضاد رو از بین ببرم. چه حالی می ده وقتی که بتونی با تمام هستی یکی بشی و سرود واحدی با مجموع باشی. چه حالی می ده به جای تجربه گر زندگی خود تجربه باشی. آره دوست دارم محدود به هستی باشم نه محدود به کالبد و زمان. اگه اینا تو زندگی یه رؤیاست دوست دارم مسافر این رؤیا باشم.

می خوام مسافر رؤیای زندگی باشم.

                                                                                                                                        مسافر  

 


¤ نویسنده: مسافر

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4      
خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 
 Atom 

:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
13
:: کل بازدیدها ::
107737

:: درباره من ::

مسافر رؤیای زندگی

مسافر
درباره ی من؟... من مسافرم، یه مسافر ساده ی ساده. از گرانان جهان همین سادگی را برگزیده ام، و آن را نه با لودگی غافلان عوض می کنم و نه با ادعاهای کذب هوشیار نمایان که آنان نیز در نوع خود لوده اند. مسافری ساده ام، ساده ی ساده.

:: لینک به وبلاگ ::

مسافر رؤیای زندگی

:: آرشیو ::

12/84
01/85
02/85
03/85
04/85
05/85
06/85
مسافر رؤیای زندگی
روبرو

:: لینک دوستان من::

همفکری
پردیس
همسفر مهتاب
بهزاد
عسلستان غزل
مدیر پارسی بلاگ
سنگ صبور
شروق
عصر ایمان
یه مسافر
گاواره
آبجی کوچیکه
صاحبدل
آبدارچی پارسی بلاگ
صمیمانه ها
آرامش آنسوی خیال
یه دل خسته
الفبای عشق
دکتر غریب
گارسیا
زندگی همون یه باره
ابرش
تا.............شقایق
دختر مشرق
عشق ملکوتی
روایت فجر
طنز و خنده
تند باد سرنوشت
شیر تو شیر
اشکها و آرزوها
یک رهگذر
مسافر
دنیای من

:: لوگوی دوستان من::



::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

a:hover { color: #3D3D3D; text-decoration: none; } body { direction:rtl; background: url(http://www.ParsiBlog.com/view/TempImgs/Temp107/background.jpg) #EEEEEE repeat fixed; color: #3D3D3D; font-family: Tahoma, Verdana, Geneva, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 11px; margin: 0px auto 0px auto; padding: 0px; text-align: right; } form{ margin: 0px; padding: 0px; } h2{ color: #3D3D3D; font-family: Tahoma, Georgia, "Times New Roman", Times, serif; font-size: 11px; font-weight: normal; margin: 25px 0px 20px 0px; padding: 0px; text-align: right; } h2.headline { color: #DE3A3A; } #comments { color: #DE3A3A; } h3 { font-size: 11px; margin: 0px; padding: 0px 0px 3px 0px; } img { border: 0px; } input, select, textarea { border: 1px solid #DDDDDD; color: #3D3D3D; margin: 0px; padding: 0px; } p { line-height:1.6em; margin: 0px; } .author { border-top: 1px dotted #3D3D3D; color: #737373; font-family: Tahoma, Verdana, Geneva, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 11px; padding: 5px 0px 0px 0px; } .data { color: #3D3D3D; font-family: Tahoma, Georgia, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 11px; margin: 25px 0px 20px 0px; padding: 0px; text-align: right; } .feedback { background: #EEEEEE no-repeat center left; color: #666666; font-size: 11px; line-height: 20px; margin: 2px 0px 15px 0px; padding: 2px 3px 2px 23px; } .feedback a, .feedback a:visited{ color: #666666; text-decoration: none; } .feedback a:hover{ color: #666666; text-decoration: none; } .image { border: #DDDDDD 1px solid; margin: 5px auto 5px -6px; padding: 5px; text-align: right; } .link-category { margin: 0px 0px 0px 20px; padding: 0px 0px 0px 18px; } .nicetitle { background: url(http://www.ParsiBlog.com/view/TempImgs/Temp107/background.png); color: #FFFFFF; font-family: Tahoma, Verdana, Geneva, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 11px; font-weight: none; left: 0px; padding: 4px; position: absolute; text-align: right; top: 0px; width: 25em; } .nicetitle p { margin: 0px; padding: 0px 3px 0px 0px; } .nicetitle p.destination { font-size: 11px; padding: 3px 0px 0px 0px; } .post{ margin: 0px; padding: 0px; } .post ul { border: 0px; list-style: none; margin: 10px 0px 10px 5px; padding: 0px; text-align: justify; } .post ul li { background: url(http://www.ParsiBlog.com/view/TempImgs/Temp107/bullet.gif) no-repeat 2px 6px; margin: 0px 0px 5px 0px; padding: 0px 0px 4px 12px; } .required{ color: #DE3A3A; font-size: 11px; } .title { color: #DE3A3A; font-family: Georgia, "Times New Roman", Times, serif; font-size: 15px; font-weight: bold; line-height: 130%; margin: 0px 0px 5px 0px; padding: 0px 0px 0px 17px; text-align: right; } .title a, .title a:visited { color: #DE3A3A; text-decoration: none; } .title a:hover { color: #636363; text-decoration: none; } #button { background: #DE3A3A; border: 1px solid #3D3D3D; color: #FFFFFF; font-family: Tahoma, Verdana, Geneva, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 11px; margin: 10px 0px 0px 0px; padding: 2px 5px 2px 5px; } #button:hover { background: #3D3D3D; border: 1px solid #3D3D3D; color: #FFFFFF; margin: 10px 0px 0px 0px; } #content{ color: #3D3D3D; float: left; line-height: 130%; margin: 0px; padding: 10px; text-align: justify; width: 340px; } input { font-family: Tahoma; font-size: 11px; border: 1px solid #BFBFBF; color: #949494; background: #fff; padding: 2px 5px 1px 5px; } #footer { background-color: #333333; border-bottom: 5px solid #FFFFFF; border-top: 5px solid #FFFFFF; clear: both; color: #999999; font-family: Tahoma, Verdana, Geneva, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 11px; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: 130%; margin: 0px; padding: 3px ; } #footer a, #footer a:visited { background-color: #4A4A4A; color: #999999; padding: 2px 3px 2px 3px; text-decoration: none; } #footer a:hover { background-color: #DE3A3A; color: #FFFFFF; padding: 2px 3px 2px 3px; text-decoration: none; } #header { color: #FFFFFF; font-family: Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 11px; font-weight: none; height: 264px; margin: 0px; padding: 1px 0px 0px 15px; text-align: right; vertical-align: bottom; background: url("http://www.ParsiBlog.com/view/TempImgs/Temp107/dream1.jpg") no-repeat bottom center; } #menu { color: #FFFFFF; font: 11px/9px Tahoma, Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif; margin: 0px ; padding: 5px 0px 5px 0px; text-align: right; direction:rtl; } #menu a { background: #333333; color: #FFFFFF; margin: 0px; padding: 5px 15px 5px 15px; } #menu a:hover { background: #DE3A3A; color: #FFFFFF; text-decoration: none; } #menu li { display: inline; margin: 0px; padding: 0px; text-transform: lowercase; } #menu ul { list-style-type: none; } #menu ul li { padding: 0px; } #menu-background { background-color: black; margin: 0px; padding: 2px 3px 3px 25px; } #sidebar{ float: right; left: -20px; margin: 0px -10px 0px 0px; padding: 0px; position: relative; text-align: right; width: 150px; } #sidebar ul { list-style-type: none; margin: 0px; padding: 0px; } #sidebar ul li { margin: 0px; padding: 2px 0px 2px 0px; text-align: right; } #sidebar ul li a{ margin: 0px; padding: 0px; } #sidebar ul li h2 { color: #3D3D3D; font-family: Georgia, Arial, Helvetica, sans-serif; font-size: 18px; font-weight: normal; margin: 25px 0px 5px 0px; padding: 0px; text-align: right; } #wrapper { background-color: #FFFFFF; border-left: 5px solid #FFFFFF; border-right: 5px solid #FFFFFF; margin: 0px auto 0px auto; padding: 0px; text-align: center; width: 526px; } #HTitle {margin-top:80px; font-family:sans-serif;padding-right:15px;} #HTitle a, #HTitle a:visited, #HTitle a:hover { color: #FFFFFF; font-size: 30px; font-weight: none; text-decoration: none; } #HDesc a { color: #FFFFFF;padding-right:10px }
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ارسال‌کننده : در : 103/9/6 3:4 صبح



کلمات کلیدی :