![](http://i4.tinypic.com/2642ix0.jpg)
برترین واژگان به این نمی ارزد که دلتنگت کنم و دلتنگیم ارزش این ندارد که رنجورت کنم. یاغی زمان چه ساده جدایی را تایید می کند و مردمان چه راحت پذیرا می شوند. غم نه نگینی ساخت بر دلم بل زخمی زد که تحملش را کوه یارا نبود.سرابِ فاصله را تهی پر کرد و توان ماندن را امید. غزل آشنایی با ندای یا ابا صالح المهدی ادرکنی غزل دل را خواند و تبسم را بر لب عمق و معنا بخشید. پریان خوب منظر نتوانستند در دلم جا کنند ولی مهربانیِ تو هزارن دیده ی زیبا از ظاهر باطل کرد و مرادم تو شدی. طلب تو نشاید که لیاقت من ولی لحظه ای نگاه تو هزاران طلب من اجابت کند. احساس من را با همگان فرقیست و فرق من با همگان نوع دردیست که در دل پنهان دارم. پنهان من فقط آن خدا می داند که خود نهان است و همه دیده ی انتظارم را در جلوی چشمانم هویدا می بیند و به صبر می خواندم. غریبی دیدگانم را به رفاقت وعده می دهد ولی چه کنم که دل خسته شده ام. چه کنم که خسته شده ام از سجده به دیوار و درمانده ام از نعمت دیدار. ای معبود، کاش قدرت این را داشتم که انتظار موعودی را برای تو رقم می زدم و چگونه صبر کردنت را می دیدم ولی چه کنم که تو خود خدایی و مطلق و من عبد و متغیر. قسم به زمانِ خدا هر زمان آن زمان شد زمان که در هر لحظه صورتت به جلوه ای از درون زیبایت مستم کرد. هنوز نمی دانم که این برخورد پایان من است یا پایان خودشکستگیِ من از خود است. پایان را هزاران راه می توان رفت، اما تو را بیش از یک راه نتوان خواست. به امیدِ امید که ضامن زمان است گر چه زمان فارغ از هر نوع ضمانت به من است. و آیا صاحب الزمان را نیز ضمانتی نیست؟
به خدا قسم که قسم خوردنم نی از شکستن است بلکه عهدیست که مرا تازگی و جان دوباره می بخشد. ولی افسوس که تا بدین جا همه آدینه ها جمعه بوده اند و تعطیلِ تعطیل. این همه انتظار و این همه دلِ شکسته چه دردآور زجریست و رسمی است برای پایان. پس پایانم را آنچنان مقرر کن که آغاز رسیدن به تو باشد و پایانم را با پایان دادنِ پایان به آخِر برسان. یه مسافر خسته ولی امیدوار، یکی از این شش میلیارد مسافر.
مسافر