هـــــــر آنــــچه طلـــب کــردی ای دل هـــمان بـه هـــــــر آنـچـــه جــفــا دیـــدی ای دل هــــمان بـه
بــــــــه قــسمـت نــشــد کـــار خـود، آن دل شدن بـبـاید بــه دل اعـتماد و بــه قسمت فائــق شـــدن
بـبـاید رنــدی و مـِِِی خـواری و مستــی و راسـتی کــنج حسـرت نـشاید نـشانت دهـــد لـذت مستـی
بــــــــه زنـــدان خــود هـــمی زنـدانـبان خویــشم به پیش داور نه عدل است که خویشم خود اسیرم
(مسافر)
ای خدا مردیم از این در به دری. آدم نمی دونه به ندای دلش گوش کنه یا به حرف عقلش. از هر کدومش می پرسی یه چیزی بهت می گه. جفتشون راهشون تو یه خطه ، ولی تو مغز من خلاف همدیگست. وقتی هم می خوام راه دو تاش رو با هم برم و یکیش کنم و تعادل درست کنم، میشه عینهو یه کش که از دو طرف بکشیش و آخرشم در بره و بخوره تو چشمت.
ای خداااااااااااااااااااا، جون من هر کاری داری یه لحظه بذار کنار و گوش کن که:
غـــریب ره عـــشقــــم و نـــدانـــم ره به کجـــاسـت شنیدم ازعاشقی که می گفت سلطه دل برعقل رواست
(مسافر)
اون عاقله هم که می گفت پسر، عقلت رو به کار بنداز و نکنه خر بشی. آدم عاشق کور می شه و اطرافش رو نمی بینه...گفتم عجب عاقلیه که عاشق رو با خر مقایسه می کنه.
از راه دل نگاه می کنی می بینی زندانی شدی. از راه عقل حساب می کنی دوباره بازم زندانی می شی. وقتی هم دو تاشو با هم تلفیق می کنی و به اصطلاح می خوای اندیشمندانه طی طریق کنی که دیگه بدتر. هم گیج می شی هم زندانی.
خدایا جون هر کی دوست داری یه کاری بکن من دیگه اعصاب مصاب ندارما. از ما گفتن.
خوش به حال اونایی که می تونن دل و عقلشون رو با هم جمع بزنن و یه مختصات همفاز بسازن، نه یه مختصات 180 درجه که رو یه خطه اما جهت فلشها برعکس همه. تازه همونا هم یه جاهایی گیر می کنن و عقلشون بهشون می گه که باید حرف دلت به من می چربید.
از این بیست و شیش سال، بیست و دو سالش رو عاشقش بودم. از هوس حرف نمی زنم چون اصلا هوس نبوده. هر چی خواستم بشه آخرشم نشد که بشه. به قسمت اعتقادی ندارم ولی صلاحت برام هر چی هست راضیم، گر چه خوب می دونی دارم بهت دروغ می گم. ولی بازم کوچیکتیم و راضیم به رضای تو گر چه خیلی سختمه دل بکنم. فقط اگه اون بازیگردان بزرگتر مهره های شطرنج رو درست و کمی با فکر حرکت داده بود و به دل سرباز اهمیت میداد امروز اینطوری داغونم نمی کرد و امروز منم اونجا بودم و با عشق تمام مسیر سبزش رو حرکت می کردم، ولی اشکالی نداره چون بعد از پایان بازی سرباز و شاه، مهمتر و رفیق و رقیب داخل یه جعبه کنار هم قرار می گیرن. بعضی از چیزا تا آخر عمر فراموش نمی شه مخصوصا اگه بیست و دو سال عشقت بوده باشه و فکرت. ولی خدا جون اشکالی نداره جاش یه چیز دیگه بهم بده...هر چی که خودت عشقته. اصلا دل و عقل و عشق رو ولش کن از خیرش گذشتیم!
نظرت در مورد جام جهانی 2006 چیه؟
مسافر
پی نوشت 1 : پسر چه حالی میده ایران مکزیک رو با اختلاف یه گل ببره. تقریبا به ساعت دقیق من 16 ، 17 ساعت دیگه بازی شروع میشه. یه حسی بهم می گه ایران مکزیک رو می زنه. خدا کنه حسم درست از آب در بیاد. ( این حسه به مساوی هم رضایت نمی ده).
پی نوشت 2 : می خوام بازی ایران و پرتقال رو پیش بینی کنم. ایرن 2 پرتقال هم 2 . این نتیجه ی مساوی اگه به واقعیت بپیونده پوست پرتقالیای پر مدعا غلفتی کنده میشه. یه گل و یه پاس گل مهدوی کیا و یه گلم علی کریمی. ( پیش بینی اینطوری خیلی صفا داره).
پی نوشت 3 : خدایا این پیش بینی و این حس مارو یه جوری ردیف کن که جلو ملت ضایع نشیم. یکی مثه من دو بار اینطوری حس کنه و حدس بزنه و پیش بینی کنه فکر کنم ایران سه دوره پشت سر هم قهرمان جهان بشه. جدای از هر نتیجه ای ایشالله که بچه های تیم ملی موفق باشن و خدا کلی کمکشون کنه. ولی امسال ایران کولاک می کنه به جون مسافر. زنده باد ایرررررررررررراااااااااااااااااان .