می گفت آتیش دل رو نمی شه با آب خاموش کرد. می گفت چاره اش سه تا چیزه. یا وصال یا فراموشی یا بذاری حسابی بسوزه.
گفتمش بی خیالی رو چی؟ میشه بهش اضافه کرد یا نه. اینطوری میشه چهار تا راه چاره. تازه چهار و چاره هم یه جورایی با هم جور در میاد و قشنگ تر میشه، نه؟
گفت خدا یه عقلی بهت بده. آخه دل با قیافه تو جور در میاد. مارو باش واسه کی داریم نطق می کنیم و رو دیوار کی داریم یادگاری می نویسیم.
گفتمش تو رو خدا واسه من جدی صحبت نکن که گیرنده مغز من اینجوری امواج رو قاطی پاطی می گیره.
گفت برو بچه اگه اهل دل بودی مسخره نمی کردی....گفتمش مگه اهل دل با مسخره ها قهرن؟
گفت دلت گیر نبوده که بفهمی من چی می گم....گفتم چرا، منتها دل بازی ما مثه بچه هاست. بزرگی به من نیومده.
با خنده گفت مگه تو هم دلت رو باختی....گفتم آره، ولی دل باختن مثه بچه ها زود گذره ولی نمی دونم چرا واسه من نمی گذره.
گفت نه بابا داری جدی می شی....گفتم نه شاید جدی جدی دارم با بی خیالی جا خالی می کنم.
گفت هر چی هم که مسخره باشی باز چشمات غماتو نشون می ده....گفتم اشکال نداره بذار غما هم یه ذره بخندن.
گفت برو، از دوازده ماه سیزده ماهش که تو خودتی....گفتم بازم بی خیال بذار باشیم شاید یه چیزایی پیدا شد.
گفت خب حالا نتیجه.....گفتم بی خیال نتیجه.......................................................................................
گفت حقا که آدم نمی شی....گفتم بی خیال آدم شدن، مگه تو آدم شدی دنیا عوض شد.
گفت باشه اصلا بی خیال، چون لیست آدما هم بدون تو تکمیل می شه.
گفتم آره بی خیال بی خیال بی خیال.
یه نفر می گفت اگه می خوای تو زندگیت شاد باشی و سخت بهت نگذره و اضطراب و استرس رو بریزی دور باید دو تا کار انجام بدی...اول اینکه تو زندگی به مسائل جزئی فکر نکنی و دوم اینکه همه ی مسایل زندگی جزئی هستن. یه جورایی یعنی بی خیال. حالا این بی خیال با بی خیال من چقده فرق داره نمی دونم...شاید فقط یه کمی مثلا 180 درجه.
اصلا می دونی چیه؟ بیخیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییال.
مسافر
پی نوشت: این فلشُ ببینید یه جورایی محشره ولی بازم بی خیال. فقط یه 30 ثانیه صبر کنید تا صفحه لود بشه و اگه صبر ندارید اون موقع به خودت بگو بی خیالش.