سلام.
اي بابا مسافر:
لعلي از كان مروت بر نيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و بارن را چه شد
بدون كه:
تكيه بر تقوي و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش
اين روزا اين شده كه:
واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند
خوب مي دوني كه:
كشتي شكستگانيم اي باد شرطه برخيز
باشد كه باز بينيم ديدار آشنا را
بپر، چون:
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد زجانان يا جان ز تن برآيد
تازشم:
اي دل ار سيل فنا بنياد هستي بركند
چون ترا نوح است كشتيبان زطوفان غم مخور
مگه چي مي خواي:
گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس
زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
سفر كن و برو:
ما آزموده ايم در اين شهر بخت خويش
بيرون كشيد بايد از اين ورطه رخت خويش
به خدا نگاه كن:
هر چند پيرو و خسته و ناتوان شدم
هر گه كه ياد روي تو كردم جوان شدم
غصه نخور:
فاش مي گويم و از گفته ي خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
يا علي.